رادمهر جان و کیا مهررادمهر جان و کیا مهر، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

پاره های تن من

بدون عنوان

سلام دلبنداي من سلام ميدونيد چه قد عاشقتونم؟ جونم به جونه شما 2 تا بچه هايه خشگلم بسته است؟خشگلايه تپل من  بالاخره بعد 9 ماه انتظار سخت و شيرين من شما 2 تا خشگلامو دیدم واي كهچه قد خوشحالم خدا بچه هايه من روز  ٢ آّبان به دنيا اومدن شما 2 تا فرشته هايه نازمه.الان اینقدر خیالم راحت چون  مي دونم كه صحيح و سالم هستين. قربون  پسر گلم بشم قل اول ٢٦٥٠گرم بود و همه چيش سالم بود . ..آقا پسملي هم كه نشسته اون پايين قشنگ لم داده  بود تپل مپل حسابي به خودش رسيده قربونش برم ٢٨٥٠بود كپل چه من . حق اون یکی رو خورده بود. زایمان خیلی سختی بود خیلی ....  دوقوولووو داشتن خیلی خیلییییی خیلی سخته ولی من هم...
24 دی 1391

ماه ششم

عزیزای دلم رفتیم تو ماه ششم باورم نمیشه که منم مادر شدم شبای قدر همش خوابیده بودم اینقدر تکون میخورین دیگه که کم اوردم یکتون همش خودش رو سفت میکنه اون یکی یه سره ورجه ورجه میکنه لگد میزنه به مثانه ام ویارم خوب شده خوب میخورم دکترم خیلی ازتون راضیه میگه خیلی رشدشون خوبه شکمم حسابی بزرگ شده و هر کی میبنه فکر میکنه پا به ماهم 2 هفته دیگه میریم تو ماه هفتم خیلی سنگین شدم دیابت بارداری نداشتم چند وقت قبل رفتم و همه چیز عالی هست تا الان 15 کیلو وزن اضافه کردم با مامان بابام رفتیم کلی براتون خرید کردم همه چی خریدم ست اطاقتون آبی هستش به مامانم خیلی فشار نیوردم برام خیلی بخره گناه داره همین چند دست لباس شد 400 هزار تومن بنده های خدا روم نمیشه اونام ...
23 مرداد 1391

بدون عنوان

از همه کسانی که برام نظر گذاشتن ممنون هستم ببخشید نمیام توی وبتون نظر بزارم زیر نظرات جواب میدم ممنون
1 تير 1391

سونوگرافی

سلام پسرای قشنگم که با اینکه خیلی کوچیک هستین توی دلم مثله نبض میزنین با اینکه دست و پاهاتون کوچیگه ولی حستون میکنم رفتم سونو گرافی امروز پسر بودیم صد در صد مطمئن بود دکترم دکتر بامزه ای بود با بابا جون دوست هم در اومدن  گفت به شوخی انتن هار وببین من رو تخت از خجالت قرمز شدم راستی سرکلا ژ کردم بی حسی نخاعی بود فقط حالم خیلی بد شد هی بالا می اوردم توی ریکاوری خدا رو شکر با موفقیت انجام شد همه بهم میگفنتن پسر داری شکم بزرگ شده با اینکه هنوز کوچیک هستین ولی من شمکمم کلی بزرگ شده دکتر بهم گفت این عمل کمک میکنه اما باید استراحت کنم چون اگر کیسه آب پاره بشه کاری نمیشه کرد. خدایا پاره های تنم رو به خود خود خود میسپرم کممکم کن من طاقت ندارم طا...
1 تير 1391

16

چهار شنبه 30 فروردین :نمیدونم از کجا شروع کنم از کجاش بگم تو اون تاریخ لعنتی من رفتم دکتر سونوگرافی خانوم فرخ برگشت بهم گفت هنوز فقط ساک حاملگی دیده میشه برو دوباره بیا ٢ هفته دیگه فعلا فاقی جنین هستش منو همسرم تمام مسیر خونه رو با غصه اومدیم خیلی سعی میکرد آرومم کنه اما میدونستم این بارم فایده نداره تمام تنم میلرزید نمیخواستم دوباره تمام کابوس های تلخ زندگی ام تکرار بشه تمام راه گریه کردم اون دو هفته بد ترین روزای عمرم بود رفتم حرم پیش آقا دعا کردم بازم گفتم تسلیم شمام حتما  صلاح من در همین هستش خدایا چرا این دو هفته لعنتی نمیگذشت برای چهار شنبه ١3 اردیبهشت برام نوبت زد . چهارشنبه 13 اردیبهشت رفتم روی تخت دراز کشیدم اشکام بی اختیار م...
18 ارديبهشت 1391