ماه ششم
عزیزای دلم رفتیم تو ماه ششم باورم نمیشه که منم مادر شدم شبای قدر همش خوابیده بودم اینقدر تکون میخورین دیگه که کم اوردم یکتون همش خودش رو سفت میکنه اون یکی یه سره ورجه ورجه میکنه لگد میزنه به مثانه ام ویارم خوب شده خوب میخورم دکترم خیلی ازتون راضیه میگه خیلی رشدشون خوبه شکمم حسابی بزرگ شده و هر کی میبنه فکر میکنه پا به ماهم 2 هفته دیگه میریم تو ماه هفتم خیلی سنگین شدم دیابت بارداری نداشتم چند وقت قبل رفتم و همه چیز عالی هست تا الان 15 کیلو وزن اضافه کردم با مامان بابام رفتیم کلی براتون خرید کردم همه چی خریدم ست اطاقتون آبی هستش به مامانم خیلی فشار نیوردم برام خیلی بخره گناه داره همین چند دست لباس شد 400 هزار تومن بنده های خدا روم نمیشه اونام تحت فشارت ولی میدونم براتون همه چی میخره قراره دوباره برم سونو چون یکیتون خیلی خودشو سفت میکنه میگن دخترا خودشونو سفت میکنن میگن شاید ییکیشون دختره ولی ما همسان هستید ولی میرم دوباره سونو معلوم میشه ببخشید نمیام براتون هی بنویسم چو اصلا حوصله ام نمیکشه امسال ماه رمضون مهمونی ندادم بابا گفت نمیخواد ولی همه دعوتمون میکنن حیف نمیتونم خیلی شله زرد و زولبیا بخورم برام بده آش رشته هم یه بار خوردم کلی ورم کردم من برم دیگه تا از تو شکمم نیومدین بیرون به خدا میسپرمتون