رادمهر جان و کیا مهررادمهر جان و کیا مهر، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

پاره های تن من

16

1391/2/18 16:35
نویسنده : سایه
557 بازدید
اشتراک گذاری

چهار شنبه 30 فروردین :نمیدونم از کجا شروع کنم از کجاش بگم تو اون تاریخ لعنتی من رفتم دکتر سونوگرافی خانوم فرخ برگشت بهم گفت هنوز فقط ساک حاملگی دیده میشه برو دوباره بیا ٢ هفته دیگه فعلا فاقی جنین هستش منو همسرم تمام مسیر خونه رو با غصه اومدیم خیلی سعی میکرد آرومم کنه اما میدونستم این بارم فایده نداره تمام تنم میلرزید نمیخواستم دوباره تمام کابوس های تلخ زندگی ام تکرار بشه تمام راه گریه کردم اون دو هفته بد ترین روزای عمرم بود رفتم حرم پیش آقا دعا کردم بازم گفتم تسلیم شمام حتما  صلاح من در همین هستش خدایا چرا این دو هفته لعنتی نمیگذشت برای چهار شنبه ١3 اردیبهشت برام نوبت زد .

چهارشنبه 13 اردیبهشت رفتم روی تخت دراز کشیدم اشکام بی اختیار میریخت خانوم فرخ گفت عزیزم چرا گریه میکنی خدا بزرگه نگران نباش من معجزه زیاد دیدم یهو خندید نگاش کردم گفتم هست گفت آره عزیزم صبر کن وای چقدر اون دقیقه ها سخت بودن همین طوری لبخند میزد منو همسرم داشتیم میمردیم همسرم دستمو محکم گرفته بود وای چرا تموم نمیشد.... گفت دارای ضربان هستن!! گفتم یعنی چی !! گفت دوقولو داری!!! دوتا ضربان میبینم!! دوتا جنین در یک کیسه جنینی من که منظور اصطلاحاتشو نمیفهمیدم گفت برو با دکترت مشورت کن شاید مجبور شی سرکلاز کنی گفت برای تعیین دقیق سنشون هم باید هفته 18 تا 20 برم !! وای خدایا شکرت این بار دیگه قلب دارن!! رفتم پیش ماما خودم دستگاهشو گذاشت صدای قلبشون رو شنیدم پاره های تنم چقدر منتظر این لحظه ها بودم وای خدا شکرت قراره برم سرکلاز کنم باید یه روز در میون شیاف پرزسترون استفاده کنم تا احتمال سقطم کم شه استراحت مطلق هستم نباید بشینم نباید خودمو خسته کنم !! مجبورم برای بچه هام همه کار میکنم !! نمیدونین چقدر گشنه ام میشه همش دوست دارم غذا بخورم اما تکراری که میشه بدم میاد همش نون پنیرو نون کره مربا دستمه ساعت به ساعت ضعف میکنم از گشنگی 2 3 ساعتی یک بار باید برم دستشویی شبا اصلا خواب ندارم خسته است بدنم ولی خیلی خوشحالم روزی هزار بار خدارو شکر میکنم به خاطر هدیه های قشنگش ممنونم خدا!! دوست دارم از هر جنسی بهم یه دونه بده یه دختر یه پسر اما هرچی هستن سالم باشن همین مامانم خیلی ذوق کردن خونه مامانم هستم این مدت تا بهم برسن وای پاره های تنم از این همین حالا عاشقونه میپرستمتون پدرتونم خیلی خوشحاله میگه پسر میخواد تا یه همزبون داشته باشه برای خودم یه دختر بیارم که همزبون خودم بشه

ولی خیلی باید سخت باشه دوقولو داشتن میترسم خیلی!!! یعنی از پس این مسئولیت بزرگ بر میام!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان سارا
18 اردیبهشت 91 16:39
عزیز دلم مبارک باشه دخترو پسر فرقی نداره دعا می کنم سالم و سلامت بیان پیش مامانو باباشون.منم تو راهیم تا یه ماه دیگه میاد.برای منم دعا کنیدو اگر تونستید به وبم سر بزنید و با نظرای قشنگتون شادم کنید


آره سالم باشن گاهی وقت ها ناشکری میکنم
نایسل
18 اردیبهشت 91 16:53
اخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ای جان الهی بگردم مبارککک باشه خانوم
کاش منم مثه تو شم دوقولو داشته باشم یه روزززز
آخییییییی ایشالا دوران بارداری خوبی داشته باشی
اسم وبلاگت رو دوست دارم خوشمله
منم دو دفعه سقط داشتم


هر وقت صلاحت باشه بهت میده غصه نخور
نایسل
18 اردیبهشت 91 16:54
وای خوش به حالتتتت


ممنون الهی خدا به شما هم بده
مامان سارا
26 اردیبهشت 91 19:10
عزیزم چند وقته نیستی نگران شدم.اومدی خبر بده


مبارک باشه چشمت روشن چقدر نازه
مامانی چشم به راه
8 خرداد 91 0:39
سلام ..ای جونم ..خوشبحالت عزیزم...منم دوتا سقط داشتم گفتن حاملگی پوچ بوده...میشه بهم بگی چیکارکردین که بازسوم قلب داشتن.؟.من شب وروزکارم گریه ست ..بیا به وبم وراهنماییم کن...خواهش میکنم


عزیزم من کاری نکردم لطف خدا بود
مامان شاهزاده ها
12 خرداد 91 10:25
سلام مبارکت باشه خانم.ایشالا به سلامتی روی ماهشونو ببینی.عزیزم اگه تو یه کیسه باشن مطمئن باش همجنسن.


ممنون آره همجنس شدن خدارو شکر